نمیخوام!
.. دیشب برای اولین بار وقتی با باباییت برمیگشتیم خونه یه جا وایساده بودی و نمیخواستی بیای و وقتی بابایی خواست دستتو بگیره به اعتراض میگفتی نمیخوام نمیخوام دلمون میخواست همونجا درسته بخوریمت.... راستی از امشب بابا سعیدت تصمیم گرفته باهات فقط انگلیسی صحبت کنه تا ایشالا در اینده بهتر روی زبان بین المللی مسلط باشی سخته ولی می ارزه ایشالا ..
نویسنده :
مامانـــي
0:22